زمان کنونی: ۱۴۰۳/۰۲/۰۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ درود مهمان گرامی! (ورودثبت نامورود با فیسبوکورود با گوگل پلاس)

خاطرات علی کلاهی

*
کاربر انجمن

کارشناس ارشد
تاریخ عضویت: ۱۳۹۱/۱۰/۰۹
اعتبار: 7
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 396
340 سپاس گرفته‌شده در 117 ارسال
ارسال: #1
خاطرات علی کلاهی
سلام
این مطالبیو که می خام بیان کنم شاید زیاد ارتباطی به پرنده بازی نداشته باشه
ولی تاثیر گزار بوده بر اینکه من به پرنده علاقه مند بشم
من در یکی از شهرستان های استان پارس به نام دهبید که اون زمان ها هنوز
شهرستان نبود و بخش حساب می شد متولد شدم . پدرم زمین دار بود و کار
اصلی ما کشاورزی بود . از اونجایی که یادم می ات چیزی جز تفنگ دست نگرفتم
زمستون  تابستون تو سحرا و بیابون های اون منطقه کاری جز شکار چوله کبک روباه
قوچ ... نداشتیم من از همون بچگی همراهشون می رفتم به سحرا و می دیدم
چطور شکار می زدند ... همین طوری گذشت تا 10 12 ساله شدم
روزای خیلی خوبی بود ... حتی یک لحظه اشم با 100 سال زندگی شهر نشینی عوض نمی کنم
چون طبیعت چیزه دیگه هست ... وساختن طبیعت مصنوعی یه مورد دیگه
شوهر خالم چون به اصفهان رفت امد داشت با پرورش ماهی رابطه نزدیک پیدا کرده بود
و تعدای اکواریم سنگی و شیشه ای در خونشون ایجاد کرده بود و با یه سری وسایل
اون زمان یادم می ات همه فامیل نهیش می کردن زیرا هزینه زیادی براش در پی داشته بود
البته الان یکی از بزرگترین مراکز پرورش ماهی های خوراکی و زینتی رو داره درشهرمون
من هم چون با پسر خاله هام مثل برادر بودیم از نزدیک می دیدم خیلی چیزا یاد گرفتم
و دیدم و تجربه کردم به صورت عملی
ولی هیچ موقع جای طبیعت برا ما نمی گرفت .. تا سنم به محدود 13 14 رسیدم
و برا اولین بار تفنگ بادی ذیانا دست گرفتم و اولی شکارو زدم یادم می ات اواخر شهرویر بود که یه
کبوتر زدم و مستقیم از فاصله نزدیک زده بودم بد جور اش لاش شده بود که تا مدت بدش وژدان درد داشتم
که به اصطلاح خودمون و محلمون شکارچی که این حالت بهش دست بده . دیگه شکارچی نیست
باید بره مرغ خروس پرورش بده... وجه خوبی اصلا نداشت
ما هم به اغتضای سنمون نمی خاستیم بروز بدیم همیشه دلیل می اورم درس دارم زمین اب می خات
.... نمی تونم برمسحرا شکار
تا دوباره تصمیم گرفتم یه باره دیگه شکار تجربه کنم
چندین بار رفتیم با اسلحه پرون پدر بزرگم تیرا نداختم این چندین بار نزدیک دو سال شد
هر بار که می رفتم انگار که اصلا نمی خاستم هدف درست بزنم
تیر خلاصی می زدم از فاصله های دور تیر پرون ول می کردم که به هدف نمی خورد
تا اینکه وسط زمستون رفتیم شکار . خوردیم به یه دسته کبک وحشی
همیشه 3 یا 4 نفری می رفتن شکار معمولا یک نفر برنو یا 270 داشت دو تا پرون داشتن و یه دونه خفیف 22
اگر بچهه هم می اومد اگر می تونست خفیف دست می گرفت یا دیانا بادی
هیچ کودوم هم جواز نداشتن این سلاح ها
بیس کارش همین بود چون گرگ زیاد بود اون مناطق و خیلی هم خطرناک بودن توی زمستون مپدریدن
تا اینکه ما اول گروه دمه صبح محبور یه شلیک شدم و از فاصله 60 متری تعداد کثیرشونو با یه تیر زدم
یکیشون که کمترین اسیبو دیده بود برداشتم اوردم خونه به اصطلاح سهم من بود
کتفش کاملا سوراخ شده بود وخون ریزی شدید داشت خیلی هم پرنده قوی بود
4 روز یادمه زنده موند و خلاصش کردم زجر می کشید ... ای نشد بعد از این دیگه نرفتم دست به اسلحهه نبردم
تا 5 سال بعد ... البته همون زمانا که می رفتیم سحرا من کارم پیدا کردن جوه زاغی کلاغ طرقه بود می اوردم با نون خیس شده
دانه درخت کاج بلوط می دادم بعضیاشون ببزرگ می شدن بعضیاشونم می مردن
یادم می ات بچه سگ یچه روباه هم داشتم ... و یک روز که از اباده به طرف دهبید می اومدیم
پدرم از کنار جاده یک بچه اهو به قیمت 1500 تومن برام خرید و لی 3 ماه بعد مرد ... خدا رحمتش کنه
البته مرغ عشق داشتم که از شیراز برام اورده بودند .... و سهره هم تو اون مناطق زیاد بود
ولی هیچ وقت به فکر نیگه داری ازش نیافتاده بودم چون مثل گنجشگ طلقی می شد برامون و ارزش نداشت
شاید سایز کوچکترین پرنده ای که نیگه داشتم سینه زرد بود .... خیلی دوس داشتم ... یه زیبایی عجیب نرمی خاصی داشت
خیلی نازه...
تا اومدم شیراز خابگاهووو اینا یه دوست تهرانی داشتم قناری باز بود و خیلی هم وارد بود
فنچ اورد تو خابگاه بعدشم مرغ عشق
بعد یه ترم درسش تموم شد  رفت اینا رو داد به ما رفت یه مدی ازشون نگهداری کردم
خوشم نمی اومد ازشون از خابگاه زدم بیرون اون موقع پدرم اینا دیگه می خاستن ساکن شیراز بشن
ما هم اینا رو هم برداشتیم اوردیم خونه بعدم دادمشون به اینو اون
خلاصه داشتم پرنده داشته باشم ... چون تو هر بازه زمانی داشتم
و هیچ موقع نمیش د که ی ه نوع پرنده نمی شد نداشته باشم
یعنی نبودش احساس می کردم یه چیزی جاش خالیه
دو سالینداشتم تا اینکه دیدم توی شیراز سهره علاقه مندم من هم این پرندرو دیده بودم تعداد زیاد
ولی هیچوقت بهش فک نکرده بودم یه روز گزارمون به جهرم افتاد
که یه سهره کرمونی دیدم خشگل می گفت دو رگ و من اصلا نمی فهمیدم این حرفا یعنی چی
ولی همچین می خوند که ادم به وجد می اومد خریدمش د وسال داشتمش
می دونستم شاهدونه می خوره هیچی دیگه نمی دونستم
و حتی نمی دونستم صنعتی به نام سهره بازی وجود داره
کم کم پرسیدم اطلاعات کسب کردم تا اینکه به صورت علمی سعی کردم یاد بگیرم
و کلا بعد از اون به سهره علاق مند شدم.
 خلاصه همین دیگه تنها پرند هایی که تو مناطق ما بودن سهر دیدم بودم می خونه طرقه می خوند
که اینا هم دهن کچی می زدن
و انواع بلبل دیده بودم بل بل کمری هزار دستان ب بل خرما هم تابستونا دیده بودم
که هیچ کودومو به خاطر یه سری مسایل اعتقادی نیگه نداشتم ( اومد نومد)
قناریم الان جدیدا دوست دارم ... شاید تصمیم به نگهداری بگیرم


 امید وارم خوشتون اومده باشه
نمیشه همه خاطراتو یه جا گفت تیکه تیکه براتون پست می زارم.
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳۹۲/۰۹/۱۹، ۱۲:۴۷ ب.ظ، توسط علی کلاهی.)
۱۳۹۲/۰۹/۱۸، ۰۳:۰۶ ب.ظ
سوابق نقل قول




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان