زمان کنونی: ۱۴۰۳/۰۱/۱۰، ۰۵:۲۴ ق.ظ درود مهمان گرامی! (ورودثبت نامورود با فیسبوکورود با گوگل پلاس)

یک لحظه غفلت ...

**
کاربر افتخاری

مهندسی
تاریخ عضویت: ۱۳۸۹/۱۰/۲۴
اعتبار: 21
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 762
1532 سپاس گرفته‌شده در 449 ارسال
ارسال: #1
یک لحظه غفلت ...


... خیلی حالم گرفته ست ... امیدوارم  خدا ببخشه منو !  امروز ناخواسته باعث تلف  شدن یکی ازقناریهام شدم . واسه اینکه لک نخورده بود و یکم هم چربی داشت از بقیه پرنده ها جداش کردم و بردم گذاشتمش پارکینگ . دونخوریش کلا برداشتم و توی جا دونی هایی که از جا تخمرغی بزرگترند ، کتون تف داده می گذاشتم هر  روز دو  سه تا قاشق غذا خوری می ریختم . خلاصه بعد افطار رفتم دون بذارم دیدم کف قفس افتاده .. نگاه کردم دیدم همه دونها رو نوک زده و ریخته بوده روی زمین  . جلو چشمم هم نبود بفهمم .

 نمیدونید چه حالی شدم و چقدر خودم رو لعنت کردم ،  که چراااااااا   .. چرا  واسه خاطر یکم چربی قناری سر حال و سالم رو از بین بردم !
 
تصمیم گرفتم بیام انجمن و بنویسم و نوشتم .  الان که اعتراف کردم ، کمی سبکتر شدم  .  ولی ای کاش .. ( ... )

شاید از نظر خیلی از دوستان این جریانها سطحی یا عادی باشند  و یا حس من خنده دار باشه و بعضی هم تعجب کنند . با این حال نوشتم خوب یا بد  ببخشید .


با بعضی از دوستان که در ارتباطیم  و در جریان عشقبازی هم هستیم ، میدونند که همه جوره مایه گذاشتم و میگذارم  ... من سالهاست با قناری عشق بازی و حال می کنم .. قناریهای مریض که امیدی  بهشون نبود و یا صاحبشون قطع امید کرده بود گرفتم و در عین ناباوری سالم و سرحالشون کردم .. نا امید نمیشم تا آخرین لحظه ... حتی خودم سینه قناری که شکافته بود و جناقش بیرون و کلی خون رفت ازش ، چهارتا بخیه زدم و بعد مدتی خوب شد . پا شکسته بال شکسته ... بارها جوجه های بدون پدر و مادر بزرگ کردم با سرنگ . دوستانی که تجربه موارد فوق داشتند میدونند که لذت موفقیت اینها قابل وصف نیست .

ولی همه این لذتها  ، همه ذوق و شوق ، عشق و علاقه .. تلاش و زحمت و ایستادگی در مقابل رنج و هزینه و دست و پا بست شدن مخالفت اطرافیان و ..  در پرورش  ،  لحظه ای که قناری رو کف قفس دیدم رفت کنار و احساس گناه و ظالم بودن در حق این زبون بسته جاشون گرفت . نمیدونم چطور اون حس رو بیان کنم فقط و فقط بگم خیلی خیلی بد و سخته و امیدوارم بازم پیش نیاد .

من تلفات زیاد نداشتم ... ولی چند تا مورد بود که مثل همین مورد یجورایی خودم مقصر بودم و باعث تلف شدن .
اوایل عشقبازیم یک جیبر  سفید و یکی یکسر لیمویی از برادر خانومم امانت گرفتم ، واسه محبت و تقویت  گذاشتم بر آفتاب که یکم نور طبیعی و آفتاب بگیرند .. گوشیم زنگ خورد و مشغول صحبت  ، حدود یک ربع غافل شدم .. تا برگشتم  دیدم زیر آفتاب مثل چوب خشک شده بودند . منم که این صحنه رو دیدم مثل برق گرفته ها میلرزیدم و به این در و اون در میزدم ، آب می پاشیدم ، تکونشون میدادم و ... . ولی بی فایده . آخر کار بردم حیاط دفنشون کردم  .  

یکی دیگه هم ماده موشی تیم برادو بود که  آب خوریش نشتی داشت و با اینکه دیدم آبش کمه بی حال بازی در آوردم و گفتم فردا درستش میکنم که به فردا نرسید ! 

تلفات دون آلوده هم چند تا داشتم که گناهش بگردن فروشنده .. با اینکه گفتم حتما تازه باشه ولی ...

همین موارد بود که از اوایل عشقبازیم باعث شد روز ا  و شب ها  کارم شد  سرچ و مطالعه و مشورت با دوستان در زمینه قناری سهره و بیماری و دوا و درمون  ...  که هنوزم ادامه داره .  خدایش اگه اینهمه وقت و انرژی توی دانشگاه گذاشته بودم  ،  اوووووو اااا   چی می  شد ... 
بخشید طومار نوشتم  و خیلی طولانی شد ... چون وا قعا حالم  گرفته بود اومدم انجمن خاطره تلخم رو بنویسم ، درد دلی کنم و کمی سبکتر بشم .
  
راستی شما اگر جای من بودید همین حس رو داشتید ؟!  احساس سنگینی و گناه ؟  یا من زیاده روی می کنم ! یا میگذاشتید بحساب قسمت و سرنوشت ؟!


 

 
 
  

 

 

 

 

 
۱۳۹۳/۰۴/۱۷، ۰۹:۵۶ ق.ظ
سوابق نقل قول
صفحه 2 (آنچه در بالا آمده است، نخستین ارسال این موضوع می باشد)
*
کاربر انجمن

deplom
تاریخ عضویت: ۱۳۹۲/۱۱/۲۸
اعتبار: 2
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 2
67 سپاس گرفته‌شده در 22 ارسال
ارسال: #11
RE: یک لحظه غفلت ...
سلام/به خاطر مرگ پرنده هاى دوستان واقعا متاسفم.تجربه ى من اينه که هرگز پرنده هاتون رو تو اتاق کهنه ساز نگه ندارين .چون هشت تا جوجه يسرم مردن به خاطر اين که از لاى حصير هاى سقف موش اومده بود و هر چى خوردنى تو قفس بود خورده بود.من هنوز تو شکم از وقتى اون صحنه رو ديدم.موفق باشيد
۱۳۹۳/۰۴/۱۸، ۱۱:۱۳ ب.ظ
سوابق نقل قول
*
کاربر انجمن

لیسانس
تاریخ عضویت: ۱۳۹۲/۰۹/۲۸
اعتبار: 0
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 110
97 سپاس گرفته‌شده در 56 ارسال
ارسال: #12
RE: یک لحظه غفلت ...
اتفاقا کامل خوندمش. قد خودت ناراحت شدم. من اگه قناریم یه روز کسل باشه دیوونه میشم وای بحال ...
بگذریم ایشالا دیگه این اتفاق نیفته واسه قناریات. آقا ما بهت مدیونیم منم همیشه نگران قناریامم الانم که درب قفسشو نمیتونم باز بذارم ناراحتم. اما غصه نخور ایشالا جوجه میاد نوه دار میشی جریان زندگی برمی گرده ;-)
۱۳۹۳/۰۴/۲۲، ۰۹:۰۹ ق.ظ
سوابق نقل قول
سپاس شده توسط: omidlord
**
عضویت ویژه

lisans
تاریخ عضویت: ۱۳۹۲/۱۲/۰۱
اعتبار: 12
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 747
1124 سپاس گرفته‌شده در 410 ارسال
ارسال: #13
RE: یک لحظه غفلت ...
سلام به همه دوستان و استاید.امید جان واقعا این تجارب سخت و ناراحت کننده ایه اما زندگی جریان داره و باید سعی شه از این تجارب درس گرفت.
بی اغراق میگم یکی از کسانی که بسیار از مطالب ها و نظظراتش بهره بردم شمایی و خواهی بود.چون مشخصا نظرات شما برآمده از علم و تجربست.من خودم وقت زیادی برای مطالعه میذارم و معتقدم علم در کنار تجربه میتونه بسبار موفق باشه.
من بیماری کم داشتم اما الان خیلی ناراحتم چون باید پرنده هایی که تو اطاقم نگه داری میکردم رو بفروشم.پدرم خیلی اصراربه فروش اونهاداره چون واقعا قناری نر من صب ساعت ۶ دیگه اجازه ی خواب به کسیو نمیده که البته این بیخوابی فقط برای من شیرینه.خودم تازه جوش پاش رو خوب کردم و بسیار رو به بهبوده اما متاسفانه...اونایی که منو میشناسن میدونن پی بحث مالی قناری نیستم و عشقم قناریمه چندنفر ازم قیمت خواستن و قیمتی که دادم رو گفتم برید مقایسه کنید.برام جدایی از این پرنده ها سخته اما مجبورم تا آخر هفته بفروشمشون...
امیدوارم واسه کسی و پرنده هاش مشکلی پیش نیاد و صحیح و سالم باشن همیشه.
شاید فروش قناری های تو خونه ی من پایانی باشه بر زندگیه پر عشقه من با قناری هاو مجبورباشم قناری هایی که نزد دوستانم دارم رو هم واگذار کنم به اونه.
ببخشید مطلبم طولانی شد و اگه غلط املایی داشت پوزش چون با موبایل تایپ شده... :(
۱۳۹۳/۰۴/۲۲، ۱۱:۰۸ ق.ظ
سوابق نقل قول
سپاس شده توسط: محمدامين كاوسی ، MIG_MIG ، هیوا ، omidlord
**
کاربر افتخاری

مهندسی
تاریخ عضویت: ۱۳۸۹/۱۰/۲۴
اعتبار: 21
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 762
1532 سپاس گرفته‌شده در 449 ارسال
ارسال: #14
RE: یک لحظه غفلت ...
سپاس از نظر و لطف بی پایان شما دوستان و اساتید عزیز ... بنده مخلص و شاگرد همه شمام . هنوز خیلی زوده واسم که بعنوان یک قناری باز مجرب عنوان بشم .

شهاب جان اگر فقط و فقط واسه خاطر خوندن و صدای آواز میخوای بفروشی ، نفروش این راه حل داره .

این مشکل خیلی از ما ها داشتیم .. من قناری داشتم که ساعات آوازشم باب میل خودم تنظیم کرده بودم . البته نه اینکه صد در صد یا واسه همه قناریها .. ولی میشه یجورایی مشکل مزاحمت حل کرد . مگر اینکه بکل با وجود قناری مشکل داشته باشند نه صدایش .

قناری دارم که بجای طلوع آفتاب ساعت 8.5 یا 9 تازه از خواب بیدار میشه . یا دو تا نر بخون دارم وقتی با انگشتم بقول ما تلنگ میشکنم یا دستم بالا میبرم دیگه نمی خونه . سخت هست ولی نشد نداره .

مثلا یک راه ساده صبح ها تا وقتی همه بیدار میشوند یک پارچه روی قفس نر بیانداز یا اتاق و محیطش تاریک باشه و به همان اندازه شبها بیشتر بیدار باشند .
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳۹۳/۰۴/۲۲، ۰۹:۰۶ ب.ظ، توسط omidlord.)
۱۳۹۳/۰۴/۲۲، ۰۹:۰۴ ب.ظ
سوابق نقل قول
**
عضویت ویژه

lisans
تاریخ عضویت: ۱۳۹۲/۱۲/۰۱
اعتبار: 12
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 747
1124 سپاس گرفته‌شده در 410 ارسال
ارسال: #15
RE: یک لحظه غفلت ...
والا خیلی دارم با خودم کلنجار میرم.اما گفتم که یک جفت سوپر سفید دارم اونهارو نیمفروشم هرگز.یه مدت خونرو خلوت کنم.بازهم شروع میکنم.اعتیاد به قناری دیگه منو فرا گرفته.رسمی معمولی هام رو میخوام بفروشم که واقعا هم خوبن.
۱۳۹۳/۰۴/۲۲، ۱۱:۲۶ ب.ظ
سوابق نقل قول
سپاس شده توسط: محمدمهدی ، omidlord
*
کاربر انجمن

فوق دیپلم
تاریخ عضویت: ۱۳۹۳/۰۲/۰۷
اعتبار: 0
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 6
31 سپاس گرفته‌شده در 10 ارسال
ارسال: #16
RE: یک لحظه غفلت ...
با سلام خدمت دوستان خیلی ناراحت شدم از این اتفاقا اما اینم یک تجربه برای دیگران خوش بختانه من خیلی به قناریمام میرسم اما چه بسا یک روز برای منم اتفاقی بیفته که انشالله نیفته و این تجربه دوستان که نوشتن بشه تجربه من وبلای سر قناری های من نیفته اما من نزدیک مغازم یه پرنده فروشی هست که خیلی تلفات میده خیلی بی اهمیته نسبت به پرندهاش الان که خیلی جوجه سهره داره چند روزی یکیشون میمیره مکان مناسبی نداره امروز صبح قناری داشت که من از فضله هاش فهمیدم که مریضه و خودوشو باد کرده هر چی بهش گفتم قبول نکرد گفت تو لکه بعدظهر که دیدمش با ناراحتی بهم گفت که چشت شوره   قناری مرده منم دیگه چیزی نگفتم ولی دلم برا اون بیچاره ها میسوزه مغازشم پره دارو اما یکمیم بهشون نمیده یک ماه پیشم دیدم قناری ماده امادهای داشت که تمام پره جوجه های بیچاره رو کنده بود به اجبار من جداش کرد 
۱۳۹۳/۰۴/۲۲، ۱۱:۵۰ ب.ظ
سوابق نقل قول
سپاس شده توسط: shahabbatista ، محمدمهدی ، هیوا ، omidlord
**
عضویت ویژه

lisans
تاریخ عضویت: ۱۳۹۲/۱۲/۰۱
اعتبار: 12
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 747
1124 سپاس گرفته‌شده در 410 ارسال
ارسال: #17
RE: یک لحظه غفلت ...
امین جان پرنده فروشی های زیادی اینجوری هستن.متاسفانه دلشون برای پرنده ها نمیسوزه.و هرچی هم تلفات میدن قیمت بقیه رو میبرن بالاتر که جبران بشه.دلشون به حال مشتریا نمیسوزه که هیچ اون زبون بسته های بیچاره که تو پرنده فروشی هستن چه گناهی کردن.
۱۳۹۳/۰۴/۲۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ
سوابق نقل قول
سپاس شده توسط: omidlord ، محمدمهدی ، hidrane
****
مدیر بخش سهره

لیسانس
تاریخ عضویت: ۱۳۹۱/۰۹/۲۶
اعتبار: 92
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 3515
2706 سپاس گرفته‌شده در 544 ارسال
ارسال: #18
RE: یک لحظه غفلت ...
آقا امین توی رفت وآمدتون به اون مغازه مواظب باشید که بیماری رو به پرنده های خودتون منتقل نکنید.دوباره آبله همه گیر شده.ضمناً از اون مغازه هیچگونه خریدی انجام ندید.موفق باشید.
 
۱۳۹۳/۰۴/۲۳، ۰۴:۳۴ ب.ظ
سوابق نقل قول
*
کاربر انجمن

فوق دیپلم
تاریخ عضویت: ۱۳۹۳/۰۲/۰۷
اعتبار: 0
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 6
31 سپاس گرفته‌شده در 10 ارسال
ارسال: #19
RE: یک لحظه غفلت ...
ممنون دوست عزیز اره باید دیگه نرم من هر روز چند ساعت اونجام چون وضع بازار خرابه تا بیکار میشم میرم نگاه میکنم امروز 30تا جوجه سهره براش اوردن همه رو تو یه قفس انداخته بود قفس نسبتا بد نبود اما چون وحشی بودن چنان به در دیوار قفس میخوردن که نگو فردا اگه ازشون تلف نشه خوبه من یه پارچه انداختم جلوشون که کسای که میان داخل مغازه باعث ترس اینا نشن فردا ازشون عکس میگیرم براتون میزارم
۱۳۹۳/۰۴/۲۳، ۰۹:۴۶ ب.ظ
سوابق نقل قول
سپاس شده توسط: محمدمهدی
مدیر بازنشسته

کارشناسی
تاریخ عضویت: ۱۳۹۲/۰۵/۲۱
اعتبار: 37
وضعیت : آفلاین
سپاس‌ها: 2904
3084 سپاس گرفته‌شده در 1031 ارسال
ارسال: #20
RE: یک لحظه غفلت ...
سلام به همه
امروز 14مرداده تولدمه.صبح خواب موندم سهرم جلو آفتاب  داخل حیاط خشکش زد ومرد الان واقعا حالم گرفتس...
امیدوارم واسه هیچکی پیش نیاد 
امیدوارم خدا ببخشه منو من که خودم خودمو نمیبخشم اولین باره اینجور مشکلی برام پیش میاد و  پرندم بخاطر اشتباه خودم تلف شده
هنوز هم داخل قفسه آوردمش خونه 
واقعا ضدحال اساسی بود
دوستانی که اینجور مشکلی واسشون پیش اومده مطمئنن حال الان منو درک  میکنن 
سپاس

 
امضای محمدامين كاوسی
خدایا ! در برابر هر آنچه انسان ماندن، را به تباهی میکشد مرا با
نداشتن و نخواستن
رویین تن کن
                                                         "دکتر علی شریعتی"
 
۱۳۹۳/۰۵/۱۴، ۱۰:۰۶ ق.ظ
سوابق نقل قول




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان